در ساعت 30 دقیقه بامداد روز پنجشنبه 31 خردادماه 1369 در نزدیکی شهر رودبار و روستاهای تابعه در استان گیلان زلزلهای به بزرگی 7.3 ریشتر در عمق 19 کیلومتری زمین به وقوع پیوست و تا شعاع 100 کیلومتری از مرکز زمینلرزه موجب خسارات جانی و مالی فراوان گردید.
این زلزله شهرهای منجیل، رودبار، لوشان و 700 روستا را کاملاً ویران کرد و به 300 روستای دیگر نیز آسیب رساند، بهطوریکه شدت مهلرزهای این رخداد 10 در مقیاس مرکالی اصلاحشده برآورد شده است. این زلزله موجب کشته شدن حدود 35000 نفر و زخمی شدن 60000 نفر شد و حدود 500هزار نفر را بیخانمان ساخت. بر اثر این زلزله، صد هزار خانه خشتی و گلی با خاک یکسان و یا متحمل خسارت عمده شدند. در مجموع، بیش از 200هزار خانه مسکونی تخریب شدد و خسارات عمدهای به تأسیسات و اماکن عمومی در استانهای گیلان و زنجان وارد آمد. ارتعاشات حاصل از امواج لرزهای در استانهای گیلان، قزوین و زنجان و همچنین بخشهایی از استانهای آذربایجان شرقی، تهران، اردبیل، مرکزی، مازندران، سمنان، همدان و کردستان به مدت حدود 60 ثانیه احساس شد. شدت این زلزله در تهران نیز 5 درجه در مقیاس مرکالی اصلاحشده برآورد گردید و تعدادی از منازل مسکونی قدیمی تهران در محلات جنوبی شهر آسیبهای جزئی دیدند.
به همین مناسبت، روابط عمومی پژوهشکده سوانح طبیعی به گفتگو با ژاله شادیطلب استاد بازنشسته دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پرداخته است.
ژاله شادیطلب در رابطه با تفاوت زلزله رودبار و منجیل گفت: این زلزله خسارات گستردهای در پی داشت و به اصطلاح فراتر از یک استان را درگیر کرد. در اثر زلزله روستاهای زیادی از روی نقشه پاک شدند و خسارات انسانی آن نیز یکی از بیشترین خسارات انسانی است که در کشور ما رخ داده؛ گرچه در مورد آمار خسارات انسانی در همان روزها واقعاً توافقی بین دستگاههای مختلف وجود نداشت و گزارشهای مختلفی از سوی سازمانهای مختلف ارائه و منتشر میشد و همین موضوع باعث آشفتگی در منطقه شده بود. شادیطلب افزود: اخیراً این موضوع تا حدودی مرتفع شده است؛ چرا که سخنگو وظیفه ارائه گزارش و اطلاعرسانی را برعهده دارد.
عدم دسترسی نیروهای امدادی به منطقه پس از وقوع زلزله
استاد بازنشسته دانشگاه تهران در رابطه با امدادرسانی از سوی مردم گفت: با اعلام این موضوع که چند دههزار نفر در این زلزله کشته شدند، مردم برای کمک به منطقه آمدند و من خوب خاطرم هست که تقریباً چیزی شبیه به آنچه که در زلزله سرپلذهاب کرمانشاه 1396 اتفاق افتاد، شاهد بودیم. جادهها به سمت شمال تقریباً بسته شده بود و نیروهای امدادی نمیتوانستند دسترسی داشته باشند. این موضوع یکی از مشکلاتی است که در زلزله رودبار- منجیل خیلی بهوضوح خودش را نشان داد و باعث شد که نیروهای امدادی بهموقع نتوانند به خیلی از نقاط محدوده برسند.
شادیطلب افزود: مردمی که برای کمک آمده بودند نیز، به دلیل عدم ساماندهی، هیچ نظم و ترتیبی نداشتد و هر کس بهزعم خودش برای کمک آمده بود که متأسفانه این موضوع در زلزله سرپلذهاب نیز تکرار شد.
آشفتگی در انتقال مصدومین، کودکان و سالمندان
در این سانحه، ستاد حوادث غیرمترقبه نتوانست بهخوبی شرایط را مدیریت کند و در هفته اول و دوم بینظمی در منطقه وجود داشت، بهطور مثال، کودکان را با هدف گم نشدن، به منطقهای منتقل کردند که باعث شده بود خانوادهها به دنبال بچهها بگردند و باعث آشفتگی شده بود؛ این موضوع به علت فشار عاطفی و غلبه ترس و وحشت به بچهها میتواند موجب عواقب بلندمدت شود و الان همه اذعان دارند که نباید بچهها را از منطقه بیرون برد. اتفاقی مشابه این برای سالمندان و مجروحین نیز پیش آمد و افراد نمیدانستند کجا باید به دنبال خانواده خود باشند. این موضوع در زلزله سرپلذهاب خیلی بهتر مدیریت شد.
پس از زلزله رودبار و منجیل به جنبههای روانی و اجتماعی توجهی نشد
شادیطلب در پاسخ به این سؤال که در بازتوانی پس از زلزله رودبار و منجیل، موضوعات اجتماعی- روانی چه جایگاهی داشت و با چه چالشهایی روبرو بود، گفت:
واقعیت این است که در آن زمان توجهی به بازتوانی نمیشد، همه دنبال این بودند که کمک کنند و تلاش مردم و سازمانها بیشتر معطوف به برقراری آرامش نسبی با زدن چادرها و دفن قربانیان و برگزاری مراسم بود. در بخش بازتوانی روانی، روحانیون آمده بودند و مردم را تسلی میدادند و آداب مراسم تدفین را بهجای میآوردند و واقعاً در همین حد بود.
پس از زلزله، اقدامات مسئولین معطوف به بازسازی جادهها و ساختوساز بود و کسی به جنبههای روانی و اجتماعی این قضیه فکر نمیکرد و بعضاً مشکلات و اشتباهاتی نیز در این زمینه پیش آمد. بهطور مثال، یکی از اصولی که در بازتوانی مطرح میشود، این است که به زلزلهزدگان لباس کهنه دستدوم داده نشود، درحالیکه در زلزله رودبار و منجیل کامیونهایی مملو از لباسهای دستدوم و بدون بستهبندی آمده بود و واقعاً کسی حاضر نبود اینها را استفاده کند و در گوشهای تلنبار شده بود. یا اینکه کنسروها از بالای کامیون برای مردم پرت میشد و عدهای یا نمیتوانستند دنبال کامیون بدوند و یا اینکه این حرکت را نوعی شکست برای خود میدانستند. بنابراین، بازتوانی روانی و اجتماعی نهتنها وجود نداشت، بلکه اشتباهات واضحی مانند عدم توزیع صحیح و محترمانه غذا و لباس دیده میشد.
ایشان اذعان داشت: مردم شمال به دلیل روحیه خاصی که دارند، خیلی زود ایستادند و مدیریت کردند، وقتی من دیدم که هفته بعد از زلزله، مردم در مزارع در حال کار هستند، شگفتزده شدم که خداوند چه روحیه قوی به این مردم داده است.
نکته دیگری که شادیطلب به آن اشاره کرد، تفاوتهای فرهنگی ستادهای معین با مردم محلی بود: این تفاوتهای فرهنگی باعث دلنگرانی دو طرف شده بود؛ یک مثال خیلی ساده اینکه پس از وقوع زلزله، زنان بنا به رسم گذشته خود، مشغول کار کردن و ساختن زگالی (خانههایی که با تیرهای چوبی میسازند و با حصیر تقویت میکنند) بودند و این موضوع موجب تعجب نیروهای امدادی شده بود. تأکید من همیشه بر آموزش رسم و رسوم و مباحث فرهنگی مربوط به هر منطقه به نیروهای امدادی و استفاده از نیروهای بومی است.
ژاله شادیطلب افزود: برخی تصمیمات میبایست قبل از وقوع زلزله گرفته شود، مانند آموزش نیروهای امدادی. مناطق زلزلهخیز در کشور مشخص است، ما باید نیروهای خود را تقویت کنیم و آموزش دهیم. مشکل اینجاست که ما متوجه جنبههای اجتماعی و فرهنگی نیستیم. فکر میکنیم اقدامات نیروهای امدادی فقط باید در حد آواربرداری و دفن اجساد، درمان زخمیها و ساختوساز باشد.
اهمیت مدیریت سوانح در سطح محلی
ما نیاز داریم مدیریت سوانح را به سطح محلی ببریم، مدیریت سوانح نباید تنها بهصورت متمرکز باشد، آموزش نیروها باید در سطح محلی صورت گیرد و در صورت نیاز سطح ملی کمک کند. من معتقدم تمام دستگاههای ذیربط مدیریت بحران باید ساختار خود در سطح محلی را ایجاد کنند و نیروهای خود را متناسب با فرهنگ منطقه آموزش دهند.
ژاله شادیطلب در پایان گفت: من فکر میکنم که با اقداماتی که پژوهشکده سوانح طبیعی برای تدوین اسناد و آییننامههای ذیل قانون مدیریت بحران انجام داده، موضوع مهم این است که با کمک وزارت کشور و سازمان مدیریت بحران، همه در اشل و مقیاس محلی کار کنیم و در مقیاس محلی مردم و نیروهای امدادی را تقویت کنیم.